loading...
اندیشه ی سرخ عاشورا،اندیشه ی سبز ظهور
هدیه به بقیه الله

حجامت

نماز اوّل وقت

شامل: معانى توحید، توحید در وجوب وجود، نفى اجزاء بالفعل، نفى اجزاء بالقوه، نفى اجزاء تحلیلى.
معانى توحید
توحید و یگانگى خداى متعال اصطلاحات گوناگونى در فلسفه و كلام و عرفان دارد كه مهمترین اصطلاحات فلسفه آن عبارت است از:
1 توحید در وجوب وجود یعنى هیچ موجودى جز ذات مقدس الهى واجب الوجود بالذات نیست .
2 توحید بمعناى بساطت و عدم تركیب كه داراى سه معناى فرعى است: الف عدم تركیب از اجزاء بالفعل . ب عدم تركیب از اجزاء بالقوه . ج عدم تركیب از ماهیت و وجود .
3 توحید به معناى نفى مغایرت صفات با ذات یعنى صفاتى كه به خداى متعال نسبت داده مى‏شود مانند صفات مادیات از قبیل اعراضى نیستند كه در ذات وى تحقق یابند و به اصطلاح زائد بر ذات باشند بلكه مصداق آنها همان ذات مقدس الهى است و همگى آنها عین یكدیگر و عین ذات مى‏باشند .
4 توحید در خالقیت و ربوبیت‏یعنى خداى متعال شریكى در آفریدن و تدبیر جهان ندارد .
5 توحید در فاعلیت‏حقیقى یعنى هر تاثیرى كه از هر فاعل و مؤثرى سر بزند نهایتا مستند به خداى متعال است و هیچ فاعلى استقلال در تاثیر ندارد لا مؤثر فى الوجود الا الله
توحید در وجوب وجود
حكماى الهى براى اثبات وحدت و یگانگى ذات واجب الوجود دلایلى اقامه كرده‏اند كه متقن‏ترین آنها برهانى است كه با استفاده از برهان صدیقین طبق تقریر صدر المتالهین تشكیل مى‏یابد و تقریر آن این است .
وجود داراى مرتبه‏اى است كه كاملتر از آن امكان ندارد یعنى داراى كمال بى‏نهایت است و چنین موجودى قابل تعدد نیست و به اصطلاح داراى وحدت حقه حقیقیه مى‏باشد نتیجه آنكه وجود خداى متعال قابل تعدد نیست .
مقدمه اول این برهان در واقع همان نتیجه برهان صدیقین است زیرا از برهان مزبور این نتیجه بدست آمد كه سلسله مراتب وجود باید منتهى به مرتبه‏اى شود كه عالیترین و كاملترین است و هیچ ضعف و نقصى در آن راه ندارد یعنى داراى كمال نامتناهى است .
و اما مقدمه دوم با اندكى دقت روشن مى‏شود زیرا اگر فرض شود كه چنین موجودى تعدد داشته باشد لازمه‏اش این است كه هر كدام از آنها فاقد كمالات عینى دیگرى باشد یعنى كمالات هر یك محدود و متناهى باشد در صورتى كه طبق مقدمه اول كمالات واجب الوجود نامتناهى مى‏باشد .
ممكن است توهم شود كه لازمه نامتناهى بودن كمالات واجب الوجود این است كه مطلقا هیچ موجود دیگرى تحقق نیابد زیرا تحقق هر موجود دیگرى بمعناى واجد بودن بخشى از كمالات وجودى است .
جواب این شبهه آن است كه كمالات سایر مراتب كه همگى مخلوق واجب الوجود هستند شعاعى از كمالات وى مى‏باشد و وجود آنها تزاحمى با كمالات نامتناهى واجب الوجود ندارد اما اگر واجب الوجود دیگرى فرض شود كمالات وجودى آنها با یكدیگر تزاحم خواهند داشت زیرا هر كدام از آنها داراى كمالى اصیل و مستقل خواهد بود و هیچكدام از آنها شعاع و فرع دیگرى نخواهد بود .
به دیگر سخن هنگامى دو كمال عینى با یكدیگر تزاحم پیدا مى‏كنند كه در یك مرتبه از وجود فرض شوند اما اگر یكى در طول دیگرى باشد مزاحمتى با یكدیگر نخواهند داشت بنا بر این وجود مخلوقات منافاتى با نامتناهى بودن كمالات خالق ندارد و چنان نیست كه وقتى كمالى را به مخلوقى افاضه مى‏كند از دستش برود و خودش فاقد آن گردد اما فرض وجود دو واجب الوجود با نامتناهى بودن كمالات آنها منافات دارد .
و بعبارت سوم فرض دو كمال عینى مستقل با فرض نامتناهى بودن آنها سازگار نیست اما اگر یكى عین تعلق و ربط و وابستگى به دیگرى باشد و شعاع و جلوه‏اى از آن بشمار رود منافاتى با نامتناهى بودن دیگرى كه داراى استقلال و غناى مطلق است ندارد
نفى اجزاء بالفعل
اگر فرض شود كه ذات مقدس الهى العیاذ بالله مركب از اجزائى است كه بالفعل وجود دارند یا اینكه همه اجزاى مفروض واجب الوجود هستند و یا اینكه دست كم بعضى از آنها ممكن الوجودند اگر همه آنها واجب الوجود باشند و هیچكدام نیازى به دیگرى نداشته باشند بازگشت این فرض به تعدد واجب الوجود است كه در بحث قبلى ابطال گردید و اگر فرض شود كه نیازمند به یكدیگرند با فرض واجب الوجود بودن آنها سازگار نخواهد بود و اگر فرض شود كه یكى از آنها بى‏نیاز از دیگران است واجب الوجود همان موجود بى‏نیاز خواهد بود و تركیب مفروض بعنوان تركیبى از اجزاى حقیقى واقعیتى نخواهد داشت زیرا هر مركب حقیقى نیازمند به اجزایش مى‏باشد .
و اگر فرض شود كه بعضى از اجزاى آن ممكن الوجود باشد ناچار جزء ممكن الوجود مفروض معلول خواهد بود اكنون اگر فرض شود كه معلول جزء دیگر باشد معلوم مى‏شود كه آن دیگرى در واقع واجب الوجود و داراى وجود مستقلى است و فرض تركیب حقیقى بین آنها نادرست است و اگر فرض شود كه جزء ممكن الوجود معلول واجب الوجود دیگرى است لازمه‏اش تعدد واجب الوجود است كه بطلان آن ثابت‏شد .
پس فرض تركیب ذات واجب الوجود از اجزاء بالفعل به هیچ وجه فرض صحیحى نخواهد بود
نفى اجزاء بالقوه و مكان و زمان
منظور از وجود اجزاء بالقوه براى موجودى این است كه بالفعل وجود واحد یكپارچه‏اى دارد و هیچیك از اجزاى آن فعلیت و تشخص و مرز معینى ندارند ولى عقلا تجزیه و تفكیك آنها از یكدیگر ممكن است و هر وقت چنین تجزیه‏اى انجام گیرد موجود واحد مبدل به چند موجود خواهد شد كه هر كدام از آنها داراى تشخص و مرز معینى خواهد بود اجزاء بالقوه اگر قابل اجتماع باشند معنایش این است كه موجود مركب از آنها داراى امتدادات مكانى طول و عرض و ضخامت است و اگر قابل اجتماع نباشند و هر كدام با معدوم شدن دیگرى بوجود بیاید معنایش داشتن امتداد زمانى است و هر دو نوع امتداد مخصوص به اجسام مى‏باشد چنانكه در جاى خودش بیان شد (
[1]) . پس نفى اجزاء بالقوه در واقع نفى جسمیت از خداى متعال است و لازمه آن نفى مكان و زمان نیز مى‏باشد .
و اما دلیل بر نفى اجزاء بالقوه از ذات واجب الوجود این است كه همانگونه كه اشاره شد موجودى كه داراى اجزاء بالقوه باشد عقلا قابل تقسیم به چند موجود دیگر و در نتیجه قابل زوال خواهد بود در صورتى كه وجود واجب الوجود ضرورى و غیر قابل زوال است .
دلیل دیگر این است كه اجزاء بالقوه در هر موجودى از سنخ همان موجود است چنانكه اجزاء خط و سطح و حجم از جنس آنها مى‏باشند اكنون اگر فرض كنیم كه واجب الوجود داراى اجزاء بالقوه ممكن الوجودى باشد لازمه‏اش این است كه اجزاء با كل سنخیت نداشته باشند و اگر فرض كنیم كه اجزاء مفروض هم واجب الوجود هستند لازمه‏اش امكان تعدد واجب الوجود است و از سوى دیگر لازمه‏اش این است كه واجب الوجودهایى كه در اثر تجزیه و تقسیم بوجود مى‏آیند فعلا موجود نباشند یعنى وجودشان ضرورى نباشد در صورتى كه وجود واجب الوجود ضرورى است و در هیچ زمانى امكان عدم ندارد.
نفى اجزاء تحلیلى
حكماى الهى پیشین مبحثى را تحت عنوان نفى ماهیت از واجب الوجود منعقد كرده و با چند دلیل آن را به اثبات رسانده‏اند و سپس در مسائل مختلف خداشناسى از آن سود جسته‏اند و ساده‏ترین دلیل آن این است كه حیثیت ماهیت‏حیثیت عدم اباء از وجود و عدم است و چنین حیثیتى در ذات مقدس الهى راه ندارد به دیگر سخن ماهیت و امكان توامان هستند و همانگونه كه امكان به هیچ وجه در ذات الهى راه ندارد ماهیت هم راهى به ساحت قدس الهى نخواهد داشت .
ولى بر اساس اصول حكمت متعالیه این مطلب را مى‏توان بصورتى دیگر تبیین كرد كه نتایج مهمتر و درخشانترى بر آن مترتب مى‏شود و آن این است كه ماهیت اساسا از حدود وجودهاى محدود انتزاع مى‏شود و چنانكه قبلا گفته شد قالبى است مفهومى كه بر موجودات محدود منطبق مى‏گردد و چون وجود خداى متعال از هر گونه محدودیتى منزه و مبرى است هیچ ماهیتى هم از آن انتزاع نمى‏شود .
به دیگر سخن عقل تنها مى‏تواند موجودات محدود را به دو حیثیت ماهیت و وجود تحلیل كند كل ممكن زوج تركیبى مركب من ماهیه و وجود اما وجود خداى متعال وجود صرف است و عقل نمى‏تواند هیچ ماهیتى را به آن نسبت دهد .
بدین ترتیب بساطت بمعناى دقیقترى نیز براى خداى متعال ثابت مى‏شود كه لازمه آن نفى هر گونه تركیب حتى تركیب از اجزاى تحلیلى عقلى از ساحت مقدس الهى است .
از جمله نتایجى كه بر بساطت بمعناى صرافت و نامتناهى بودن وجود خداى متعال مترتب مى‏شود این است كه هیچ كمالى را نمى‏توان از خداى متعال سلب كرد و به دیگر سخن همه صفات كمالیه براى ذات واجب الوجود ثابت مى‏شود بدون اینكه امورى زائد بر ذات بشمار روند و در نتیجه توحید صفاتى نیز اثبات مى‏گردد.
خلاصه
1 توحید در فلسفه به معانى زیر بكار مى‏رود: الف توحید در وجوب وجود . ب بساطت و عدم تركیب از اجزاء بالفعل و بالقوه و اجزاء تحلیلى . ج نفى صفات زائد بر ذات . د نفى شریك در خلق و تدبیر . ه توحید در فاعلیت‏حقیقى و افاضه وجود .
2 دلیل وحدت واجب الوجود این است كه وجود الهى بى‏نهایت كامل است و چنین وجودى تعدد بردار نیست .
3 بى‏نهایت بودن كمالات وجودى خداى متعال مستلزم نفى وجود از مخلوقات نیست زیرا كمالات آنها شعاعى از كمالات الهى است و هیچ استقلالى از خودشان ندارند .
4 دلیل نفى اجزاء بالفعل از ذات الهى این است كه اگر اجزاء مفروض مستقل از یكدیگر باشند لازمه‏اش تعدد واجب است و اگر نیازمند باشند با وجوب وجود منافات دارد و اگر جزئى از آن ممكن الوجود باشد محتاج به واجب الوجود خواهد بود پس اگر فرض شود كه معلول جزء دیگر است همان جزء دیگر در واقع واجب الوجود خواهد بود نه مركب مفروض و اگر معلول واجب الوجود دیگرى باشد لازمه‏اش شرك در وجوب وجود است .
5 دلیل نفى اجزاء بالقوه این است كه موجودى كه داراى اجزاء بالقوه باشد عقلا قابل تقسیم به چند موجود دیگر و در نتیجه قابل زوال خواهد بود در صورتى كه واجب الوجود زوال پذیر نیست .
6 دلیل دیگر آنكه اگر اجزاء بالقوه ممكن الوجود باشند لازمه‏اش این است كه اجزاء با كل سنخیتى نداشته باشند و اگر واجب الوجود باشند لازمه‏اش امكان تعدد واجب و نیز امكان معدوم بودن آنها قبل از تقسیم است .
7 ماهیت با امكان مساوق است و از این روى واجب الوجود ماهیتى نخواهد داشت .
8 ماهیت از حدود وجود انتزاع مى‏شود و چون وجود واجب نامحدود است هیچ ماهیتى از آن انتزاع نمى‏شود .
9 چون وجود واجب صرف و نامتناهى است فاقد هیچ كمالى نخواهد بود .
10 چون وجود واجب بسیط و از هر گونه تركیبى مبرى است صفات او هم زائد بر ذاتش نخواهند بود.
[1]. ر. ك: مقالات مجرد و مادی.
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبلاگ کاروان کربلا مجموعه ی پژوهش های اینجانب در زمینه های سیاسی و اجتماعی و مذهبی و... می باشد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 32
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 27
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 29
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 29
  • بازدید ماه : 98
  • بازدید سال : 1,591
  • بازدید کلی : 12,329
  • کدهای اختصاصی
    درد دل با امام زمان

    دوستان عزیز درد دلهایتان را از طریق زیر بفرستید...