loading...
اندیشه ی سرخ عاشورا،اندیشه ی سبز ظهور
هدیه به بقیه الله

حجامت

نماز اوّل وقت

شامل: مقدمه، سمیع و بصیر، متكلم، اراده، مفهوم اراده، حقیقت اراده، حكمت و نظام احسن.
مقدمه
ملاك اینكه صفتى از قبیل صفات ذاتیه محسوب شود یا از قبیل صفات فعلیه این است كه اگر مفهوم آن دلالت بر وجود متعلقى در خارج از ذات داشته باشد از صفات فعلیه و در غیر این صورت از صفات ذاتیه خواهد بود .
بنابر این حتى اگر مفهوم علم را بگونه‏اى در نظر بگیریم كه مستلزم وجود معلوم در خارج باشد از صفات فعلیه خواهد بود چنانكه آیاتى از قبیل (و لنبلونكم حتى نعلم المجاهدین منكم و الصابرین) سوره محمد ص آیه 31 كه دلالت بر تحقق علم در زمان خاصى دارد بر این معنى حمل مى‏شود و قید زمانى آن به لحاظ زمانى بودن معلوم مى‏باشد .
و از سوى دیگر اگر مفهوم صفات فعلیه را بگونه‏اى در نظر بگیریم كه مستلزم وجود خارجى متعلق آنها نباشد بازگشت به صفات ذاتیه مى‏كند چنانكه مفهوم خالق به قادر بر خلق بازگردانده مى‏شود .
اكنون با توجه به این معیار به بررسى چند صفت معروف مى‏پردازیم
سمیع و بصیر
این دو صفت معمولا از صفات ذاتیه محسوب مى‏شوند ولى بنظر مى‏رسد كه با توجه به معیار مذكور باید آنها را از قبیل صفات فعلیه دانست زیرا مفهوم سمع و بصر بعد از تجرید از لوازم مادى مانند داشتن گوش و چشم و علم حصولى حسى باز هم دلالت بر آگاهى از شنیدنیها و دیدنیهاى موجود دارد و استعمال آنها در موردى كه مسموع و مبصرى بالفعل وجود نداشته باشند خروج از عرف محاوره است مگر آنكه آنها به علم به مسموعات و مبصرات یا قدرت بر سمع و ابصار تاویل شوند چنانكه در سایر صفات فعلیه نیز چنین تاویلى امكان دارد
متكلم
كلام در استعمالات متعارف عبارت است از لفظى كه بر اساس قرارداد دلالت بر معناى معینى مى‏كند و متكلم آن را براى فهماندن مقصود خود به دیگران بكار مى‏گیرد و لازمه آن داشتن حنجره و تارهاى صوتى و دهان و خارج كردن هوا از این مجارى و نیز وجود وضع و قرارداد قبلى است و هر قدر مفهوم آن را توسعه دهیم و ویژگیهاى مصادیق آن را حذف كنیم نمى‏توان از خصوصیت فهماندن معنى به مخاطب صرف نظر كرد مثلا مى‏توان اشاره را هم نوعى كلام شمرد با اینكه هیچیك از ویژگیهاى مذكور را ندارد و یا حتى ایجاد معنى در ذهن مخاطب را نوعى تكلم تلقى كرد اما اگر این خصوصیت را هم در نظر نگیریم دیگر مورد عرف پسندى نخواهد داشت و هر چند حقایق عقلى و فلسفى تابع الفاظ و فهم عرفى نیست ولى بحث در باره بكارگیرى مفاهیم بعنوان صفات الهى است كه تعیین آنها بوسیله الفاظ انجام مى‏گیرد .
حاصل آنكه در مفهوم تكلم وجود مخاطب و كلامى كه به وى القاء مى‏شود ملحوظ است و از اینروى باید آن را از صفات فعلیه بحساب آورد هر چند مى‏توان آن را به قدرت بر تكلم بازگرداند یا تاویل دیگرى براى آن در نظر گرفت كه بازگشت به صفات ذاتیه نماید
اراده
یكى دیگر از دشوارترین مسائل فلسفه الهى مساله اراده خداى متعال است كه اختلافات زیادى را در میان فلاسفه و نحله‏هاى مختلف كلامى برانگیخته و مباحثات و مناقشات فراوانى را پدید آورده است و بررسى همه آنها در خور كتاب مستقلى است از یك سوى گروهى آن را صفتى ذاتى و زائد بر ذات شمرده‏اند و از سوى دیگر گروهى آن را عین ذات دانسته به علم به اصلح بازگردانده‏اند و بعضى آن را از عوارض ذات پنداشته‏اند چونانكه اراده انسانى در نفس او پدید مى‏آید و برخى آن را نخستین مخلوق الهى شمرده‏اند كه دیگر مخلوقات بوسیله آن بوجود مى‏آیند و بالاخره كسانى آنرا از صفات فعلیه دانسته‏اند كه از مقام فعل انتزاع مى‏شود و اختلافات فرعى دیگرى نیز هست كه آیا اراده الهى واحد است‏یا متعدد و حادث است‏یا قدیم و ... .
براى حل این مساله باید نخست مفهوم اراده را دقیقا تبیین كرد و سپس جایگاه آن را در میان صفات ذاتیه و فعلیه مشخص نمود و احكام و لوازم آن را باز شناخت
مفهوم اراده
واژه اراده دست كم به دو معنى استعمال مى‏شود یكى خواستن و دوست داشتن و دیگرى تصمیم گرفتن بر انجام كار چیزهایى كه متعلق خواست و محبت‏شخص قرار مى‏گیرد ممكن است اشیاء عینى و حتى خارج از حیطه قدرت و فاعلیت وى باشد مانند محبتى كه انسان به اشیاء زیبا و لذت‏بخش دنیا دارد (تریدون عرض الدنیا) و ممكن است افعال اختیارى خودش باشد مانند دوست داشتن كارهاى خوب و شایسته‏اى كه انجام مى‏دهد و ممكن است افعال اختیارى دیگران باشد یعنى دوست داشته باشد كه فاعل مختار دیگرى با اختیار خودش كارى را انجام بدهد و در این صورت آن را اراده تشریعى مى‏نامند چنانكه صورت دوم و نیز تصمیم گرفتن بر انجام كار خودش را اراده تكوینى مى‏نامند و اما اراده فرمان دادن و وضع قوانین و مقررات در واقع اراده تشریع است نه اراده تشریعى و نوعى اراده تكوینى بحساب مى‏آید دقت‏شود
حقیقت اراده
اما اراده بمعناى خواستن و دوست داشتن در نفوس حیوانى و انسانى از قبیل كیفیات نفسانى است ولى معناى تجرید شده آن كه حاكى از شؤون وجود مجردات است قابل نسبت دادن به مجردات تام و به خداى متعال نیز مى‏باشد و چنانكه قبلا اشاره كردیم مى‏توان حب را یكى از صفات ذاتیه الهى دانست كه بالاصاله به خود ذات و بالتبع به آثار ذات از جهت‏خیریت و كمال آنها تعلق مى‏گیرد بنابر این اراده را به همین معنى مى‏توان از صفات ذات دانست و حقیقت آن چیزى جز حب الهى نیست كه عین ذات وى مى‏باشد .
و اما اراده بمعناى تصمیم گرفتن در نفوس متعلق به ماده كیفیتى انفعالى یا یكى از افعال نفس است و به هر حال امرى حادث در نفس و مسبوق به تصور و تصدیق و شوق مى‏باشد و چنین امرى را نمى‏توان به مجردات تام و مخصوصا به خداى متعال نسبت داد زیرا ساحت قدس الهى از عروض اعراض و كیفیات نفسانى منزه و مبرى است ولى مى‏توان آن را بعنوان صفت فعلى و اضافى مانند خلق و رزق و تدبیر و ... براى خداى متعال در نظر گرفت كه از مقایسه بین افعال و مخلوقات با ذات الهى از آن جهت كه داراى حب به خیر و كمال است انتزاع مى‏شود و چون یكى از طرفین اضافه داراى قیود زمانى و مكانى است مى‏توان چنین قیودى را براى اراده الهى هم به لحاظ متعلقش در نظر گرفت و تعبیراتى مانند (انما امره اذا اراد شیئا ان یقول له كن فیكون) بر چنین معنایى حمل مى‏شود چنانكه نظیر آن درباره علم حادث گذشت .
حاصل آنكه اراده تكوینى الهى را به دو معنى مى‏توان در نظر گرفت‏یكى بمعناى حب متعلق به افعال اختیارى خودش كه صفتى ذاتى و ازلى و واحد و عین ذات مى‏باشد و تعلق آن به افعال و موجودات خارجى نظیر علم ذاتى است كه بالاصاله به ذات مقدس الهى و بالتبع به آثار و تجلیات وى تعلق مى‏گیرد همچنین حب الهى بالاصاله به ذات مقدس خودش و بالتبع به آثار وجودش از آن جهت كه رشحه‏اى از خیر و كمال الهى هستند تعلق مى‏گیرد و به همین لحاظ است كه اراده نامیده مى‏شود .
و معناى دوم آن صفتى است اضافى كه از مقایسه بین افعال الهى و صفات ذاتیش انتزاع مى‏شود و بتبع حدوث و كثرت افعال متصف به حدوث و كثرت مى‏گردد .
همچنین اراده تشریعى الهى كه متعلق به صدور افعال خیر از فاعلهاى مختار است بمعناى دوست داشتن جهت‏خیریت آنها كه جلوه‏اى از خیریت ذات الهى است صفت ذات و بمعناى انتساب تشریعاتى كه در ظرف زمان تحقق مى‏یابند به حب ذاتى صفت فعل و حادث مى‏باشد.
حكمت و نظام احسن
یكى دیگر از صفات فعلیه الهى صفت‏حكمت است كه منشا ذاتى آن حب به خیر و كمال و علم به آنها است‏یعنى چون خداى متعال خیر و كمال را دوست مى‏دارد و به جهات خیر و كمال (
[1]) موجودات نیز آگاه است آفریدگان را بگونه‏اى مى‏آفریند كه هرچه بیشتر داراى خیر و كمال باشند البته حب الهى بالاصاله به ذات مقدسش و بالتبع به آفریدگانش تعلق مى‏گیرد و همین رابطه اصالت و تبعیت در میان مخلوقات نیز برقرار است‏یعنى مخلوقى كه جز نقص امكان و مخلوقیت هیچ نقصى ندارد و داراى همه كمالات امكانى به وصف وحدت و بساطت مى‏باشد در درجه اول از محبوبیت و مطلوبیت و سایر مخلوقات به حسب درجات وجود و كمالاتشان در درجات بعدى قرار مى‏گیرند تا برسد به مرتبه مادیات كه میان كمالات وجودى آنها تزاحم پدید مى‏آید از یك سوى استمرار موجوداتى كه در مقطع زمانى خاصى قرار دارند با پدید آمدن موجودات بعدى مزاحمت پیدا مى‏كند و از سوى دیگر تكامل یافتن بعضى متوقف بر دگرگونى و نابودى بعضى دیگر است چنانكه رشد و نمو حیوان و انسان بوسیله تغذیه از نباتات و نیز تغذیه برخى از حیوانات از برخى دیگر حاصل مى‏شود و طبعا موجودات كاملتر از مطلوبیت بیشترى برخوردار خواهند بود .
در اینجاست كه حكمت الهى مقتضى نظامى است كه موجب تحقق كمالات وجودى بیشتر و بالاترى باشد یعنى سلسله‏هاى علل و معلولات مادى بگونه‏اى آفریده شوند كه هر قدر ممكن است مخلوقات بیشترى از كمالات بهترى بهره‏مند گردند و این همان است كه در لسان فلاسفه به نظام احسن نامیده مى‏شود چنانكه صفت اقتضاء كننده آن را عنایت مى‏نامند .
حكماى الهى احسن بودن نظام آفرینش را از دو راه اثبات مى‏كنند یكى از راه لمى و اینكه حب الهى به كمال و خیر اقتضاء دارد كه نظام آفرینش داراى كمال و خیر بیشترى باشد و نقص و فسادهایى كه لازمه جهان مادى و تزاحم موجودات جسمانى است به حد اقل برسد و با بیانى دیگر مى‏توان گفت اگر خداى متعال جهان را با بهترین نظام نیافریده باشد یا بخاطر این است كه علم به بهترین نظام نداشته یا آن را دوست نمى‏داشته یا قدرت بر ایجاد آن نداشته و یا از ایجاد آن بخل ورزیده است و هیچكدام از این فرضها در مورد خداى حكیم فیاض صحیح نیست پس ثابت مى‏شود كه عالم داراى بهترین نظام است .
[1]. ر. ك: مقاله«علت غایی» توضیحی پیرامون خیر و كمال داده شد.
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2

 

ادامه....

راه دوم دلیل انى و مطالعه در مخلوقات و پى بردن به اسرار و حكمتها و مصالحى است كه در كیفیت و كمیت آنها منظور شده است و هر قدر بر دانش بشر افزوده شود از حكمتهاى آفرینش آگاهى بیشترى مى‏یابد .
با توجه به حكمت الهى روشن مى‏شود كه چرا اراده الهى به امور معینى تعلق مى‏گیرد و در نتیجه دایره مرادات محدودتر از دایره مقدورات الهى مى‏باشد سؤالى كه در پایان مقاله قبلى مطرح شد و پاسخ آن این است كه تنها امورى كه در كادر نظام احسن قرار مى‏گیرند متعلق اراده الهى واقع مى‏شوند این مطلب در مقالات آینده روشنتر خواهد شد و سخن كسانى كه گفته‏اند كه اراده الهى تنها به امورى تعلق مى‏گیرد كه داراى مصلحت باشد و مصلحت است كه اراده الهى را محدود مى‏كند باید به همین معنى تفسیر شود وگرنه مصلحت‏یك امر عینى و خارجى نیست كه در اراده الهى اثر كند و آثار فعل نمى‏تواند در علت آن مؤثر باشد و نیز سخن كسانى كه گفته‏اند حكمت الهى قدرت یا رحمت‏یا اراده او را مقید مى‏سازد باید به همین صورت تفسیر شود وگرنه در ذات مقدس الهى تعدد قوى و تزاحم صفات معنى ندارد.
خلاصه
1 دیدن و شنیدن بعد از تجرید از لوازم مادى آنها دلالت بر آگاهى از دیدنیها و شنیدنیهاى موجود دارند و از اینروى باید آنها را از صفات فعلیه بحساب آورد .
2 تكلم عبارت است از بكار گرفتن لفظى كه براى معناى خاصى وضع شده است در راه فهماندن معناى مقصود به مخاطب و بعد از تجرید از لوازم مادى مى‏توان آن را به مطلق فهماندن معناى مقصود به مخاطب تفسیر كرد و از اینروى باید آن را نیز از صفات فعلیه محسوب داشت .
3 اراده به دو معنى بكار مى‏رود یكى دوست داشتن و دیگرى تصمیم گرفتن .
4 دوست داشتن یا تصمیم گرفتن نسبت به انجام كار اختیارى خویش اراده تكوینى و نسبت به كار اختیارى فاعل دیگرى اراده تشریعى نامیده مى‏شود اما اراده فرمان دادن یا وضع قانون اراده تشریع است نه اراده تشریعى و خود تشریع كارى تكوینى محسوب مى‏شود .
5 دوست داشتن چیزى یا كارى در نفوس متعلق به ماده كیفیتى نفسانى است اما معناى تجرید شده آن قابل اطلاق بر مجردات تام و خداى متعال نیز هست از اینروى اراده بمعناى خواستن و دوست داشتن را مى‏توان از صفات ذاتیه الهى بشمار آورد .
6 تصمیم گرفتن نفوس فعل یا كیفیتى انفعالى است و در هر حال مسبوق به تصور و تصدیق و شوق مى‏باشد اما مى‏توان آن را بعد از تجرید بصورت صفت فعلى به مجردات تام هم نسبت داد از آن جهت كه فعل در شرایط خاصى متعلق حب ایشان قرار مى‏گیرد چنانكه در مورد خلق و رزق و سایر صفات فعلیه و حتى در مورد علم فعلى نیز چنین است .
7 حكمت نیز از صفات فعلیه الهى است و منشا انتزاع آن از یك سوى حب و علم الهى و از سوى دیگر كمال و خیر مخلوقات است .
8 محبوبیت‏خیر و كمال مخلوقات تابع محبوبیت ذات الهى براى خودش مى‏باشد همچنین محبوبیت هر معلولى تابع محبوبیت علت ایجاد كننده آن است كه در مرتبه عالیترى از وجود قرار دارد .
9 موجودات مادى داراى تزاحمهاى گوناگونى هستند و حكمت و عنایت الهى اقتضاء دارد كه سلسله‏هاى علل و معلولات مادى بگونه‏اى تحقق یابند كه مجموعا داراى كمالات وجودى بیشترى باشند یعنى جهان داراى نظام احسن باشد .
10 حكماى الهى نظام احسن را هم از راه دلیل لمى و هم از راه دلیل انى اثبات كرده‏اند و با بیان ساده‏اى مى‏توان گفت اگر خداى متعال جهان را با بهترین نظام نیافریده باشد لازمه‏اش جهل یا عجز یا عدم حب كمال و یا بخل اوست .
11 علت اینكه اراده الهى به بعضى از ممكنات تعلق نمى‏گیرد این است كه آنها در كادر نظام احسن قرار نمى‏گیرند .
12 محدود شدن اراده الهى بوسیله مصالح یا مقید شدن قدرت و رحمت او بوسیله حكمت نیز باید به همین معنى تفسیر شود.
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبلاگ کاروان کربلا مجموعه ی پژوهش های اینجانب در زمینه های سیاسی و اجتماعی و مذهبی و... می باشد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 32
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 37
  • آی پی دیروز : 2
  • بازدید امروز : 39
  • باردید دیروز : 3
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 39
  • بازدید ماه : 108
  • بازدید سال : 1,601
  • بازدید کلی : 12,339
  • کدهای اختصاصی
    درد دل با امام زمان

    دوستان عزیز درد دلهایتان را از طریق زیر بفرستید...