loading...
اندیشه ی سرخ عاشورا،اندیشه ی سبز ظهور
هدیه به بقیه الله

حجامت

نماز اوّل وقت

شامل: مقدمه، مفهوم خیر و شر، تحلیل فلسفى خیر و شر، راز شرور جهان.
مقدمه
موجودات جهان از جهت كمال و خیرى كه دارند متعلق محبت و اراده الهى قرار مى‏گیرند و حكمت و عنایت الهى اقتضاء دارد كه جهان با نظام احسن و با بیشترین خیرات و كمالات بوجود بیاید با توجه به این مطلب چنین سؤالى مطرح مى‏شود كه منشا شرور و جهات نقص در جهان چیست و آیا بهتر این نبود كه جهان خالى از شرور و نقایص باشد چه شرورى كه در اثر عوامل طبیعى پدید مى‏آید مانند زلزله‏ها و سیلها و امراض و آفات و چه شرورى كه بوسیله انسانهاى تبهكار بوجود مى‏آید مانند انواع ظلم و جنایات .
و از همین جا است كه بعضى از مذاهب شرك آمیز قائل به دو مبدا براى جهان شده‏اند یكى مبدا خیرات و دیگرى مبدا شرور و نیز گروهى وجود شرور را نشانه عدم تدبیر حكیمانه براى جهان پنداشته‏اند و در دره كفر و الحاد فرو غلطیده‏اند و به همین دلیل است كه حكماى الهى عنایت‏خاصى به مساله خیر و شر مبذول داشته‏اند و شرور را به جهات عدمى بر گردانده‏اند .
براى حل این مساله لازم است نخست توضیحى پیرامون مفهوم عرفى خیر و شر بدهیم و سپس به تحلیل فلسفى آنها بپردازیم.
مفهوم خیر و شر
براى دریافتن معناى خیر و شر در محاورات عرفى مى‏توان از دقت در ویژگیهاى مشترك میان مصادیق واضح آنها سود جست مثلا سلامتى و علم و امنیت از مصادیق واضح خیر و بیمارى و جهل و ناامنى از مصادیق واضح شر بشمار مى‏رود بدون شك آنچه موجب این مى‏شود كه انسان چیزى را براى خودش خیر یا شر بداند مطلوبیت و عدم مطلوبیت است‏یعنى هر چه را موافق خواسته‏هاى فطرى خودش یافت آن را خیر و هر چه را مخالف با خواسته‏هاى فطریش یافت آن را شر مى‏نامد به دیگر سخن براى انتزاع مفهوم خیر و شر در وهله اول مقایسه‏اى بین غبت‏خودش با اشیاء انجام مى‏دهد و هر جا رابطه مثبت وجود داشت آن شى‏ء را خیر و هر جا رابطه منفى بود آن شى‏ء را شر بحساب مى‏آورد .
در وهله دوم ویژگى انسان از یك طرف اضافه و مقایسه حذف مى‏شود و رابطه بین هر موجودى ذى شعور و صاحب میل و رغبتى با اشیاء دیگر لحاظ مى‏گردد و بدین ترتیب خیر مساوى با مطلوب براى هر موجود ذى شعور و شر مساوى با نامطلوب براى هر موجود ذى شعورى خواهد بود .
در اینجا اشكالى پیش مى‏آید و آن این است كه گاهى چیزى براى یك نوع از موجودات ذى شعور مطلوب و براى نوع دیگرى نامطلوب است چنین چیزى را باید خیر بدانیم یا شر .
ولى این اشكال جواب ساده‏اى دارد و آن این است كه شى‏ء مفروض براى اولى خیر و براى دومى شر است این تعدد حیثیت در مورد دو فرد از یك نوع و حتى در مورد دو قوه از یك فرد نیز صادق است مثلا ممكن است غذائى براى یك فرد مطلوب و براى دیگرى نامطلوب باشد یا نسبت به یكى از قواى بدن خیر و نسبت به دیگرى شر باشد .
در وهله سوم ویژگى شعور هم از طرف اضافه و مقایسه حذف مى‏شود و مثلا سر سبزى و خرمى و باردارى خیر درخت و پژمردگى و خشكیدگى و بى‏بارى شر آن محسوب مى‏شود در این جا است كه بعضى گمان كرده‏اند كه چنین تعمیمى در مفهوم خیر و شر برخاسته از نوعى انسان‏انگارى طبیعت انتروپومورفیزم است و بعضى دیگر پنداشته‏اند كه ملاك آن نفع و ضرر اشیاء براى انسان است‏یعنى میوه‏دارى درخت در واقع براى انسان خیر است نه براى درخت ولى از نظر ما این تعمیم نكته دیگرى دارد كه به آن اشاره خواهد شد .
استعمال خیر و شر در محاورات عرفى منحصر به ذوات و اعیان نمى‏شود بلكه در مورد افعال هم جریان مى‏یابد و بعضى از كارها خیر و بعضى دیگر شر تلقى مى‏گردد و بدین ترتیب مفهوم خیر و شر و خوب و بد در زمینه اخلاق و ارزشها مطرح مى‏شود و در این جا است كه معركه آرائى بین فلاسفه اخلاق در تبیین مفاهیم ارزشى و تعیین ملاك خیر و شر اخلاقى بر پا مى‏گردد، تفصیل مطلب را باید از فلسفه اخلاق جستجو كرد.
تحلیل فلسفى خیر و شر
براى اینكه تحلیل دقیقى در باره خیر و شر از دیدگاه فلسفى داشته باشیم باید به چند نكته توجه كنیم:
1 امورى كه متصف به خیر و شر مى‏شوند از یك نظر قابل تقسیم به دو دسته هستند یك دسته امورى كه خیریت و شریت آنها قابل تعلیل به چیز دیگرى نیست مانند خیر بودن حیات و شر بودن فناء و دسته دیگر امورى كه خیریت و شریت آنها معلول امور دیگرى است مانند خیر بودن آنچه در ادامه حیات مؤثر است و شر بودن آنچه موجب فناء مى‏گردد .
در واقع خیریت افعال هم از قبیل دسته دوم است زیرا مطلوبیت آنها تابع مطلوبیت غایات و نتایج آنها است و اگر غایات آنها هم وسیله‏اى براى تحقق اهداف بالاترى باشند نسبت به اهداف نهائى حكم فعل را نسبت به نتیجه خواهند داشت .
2 همه میلها و رغبتهاى فطرى شاخه‏ها و فروعى از حب ذات هستند و هر موجود ذى شعورى چون خودش را دوست مى‏دارد بقاء خودش و كمالات خودش را دوست مى‏دارد و از این جهت میل به چیزهایى پیدا مى‏كند كه در ادامه حیات یا در تكاملش مؤثر هستند و به دیگر سخن نیازى از نیازهاى بدنى یا روانى او را تامین مى‏كنند و در حقیقت این میلها و رغبتها وسایلى هستند كه دست آفرینش در نهاد هر موجود ذى شعورى قرار داده است تا او را بسوى چیزهایى كه مورد نیازش هست‏سوق دهند .
بنا بر این مطلوب بالاصاله خود ذات و بدنبال آن بقاء ذات و كمالات ذات است و مطلوبیت اشیاء دیگر به جهت تاثیرى است كه در تامین این مطلوبهاى اصیل دارند و همچنین منفور بالذات فناء و نقص وجود خودش مى‏باشد و منفوریت اشیاء دیگر به جهت تاثیرى است كه در منفور بالذات دارند .
بدین ترتیب وجه روشنى براى تعمیم خیر و شر به كمال و نقص و سپس به وجود و عدم بدست مى‏آید یعنى با قرار دادن مصداق مطلوب و نامطلوب كمال و نقص وجود بجاى این عنوانها در یك طرف اضافه و حذف ویژگى شعور و میل از طرف دیگر تعمیم به كمال و نقص حاصل مى‏شود سپس با توجه به اینكه مطلوبیت كمال وجود تابع مطلوبیت اصل وجود است و كمال شى‏ء هم چیزى جز مرتبه‏اى از وجود آن نیست نتیجه گرفته مى‏شود كه اصیلترین خیر براى هر موجودى وجود آن و اصیلترین شر براى هر موجودى عدم آن خواهد بود .
این تعمیم اگر با نظر عرف هم موافق نباشد از نظر فلسفى صحیح بلكه لازم است زیرا فلسفه از حقایق نفس الامرى بحث مى‏كند صرف نظر از اینكه مورد میل و رغبت كسى باشد یا نباشد .
3 هر گاه به كمال رسیدن موجودى متوقف بر شرط عدمى عدم مانع باشد مى‏توان آن امر عدمى را به یك معنى از اجزاء علت تامه براى حصول كمال مفروض شمرد و از این جهت آن را خیرى براى چنین موجودى محسوب داشت و بر عكس هر گاه نقض موجودى معلول مزاحمت موجود دیگرى باشد مى‏توان موجود مزاحم را شرى براى آن تلقى كرد ولى از نظر دقیق فلسفى اتصاف امر عدمى به خیر و همچنین اتصاف امر وجودى به شر بالعرض است زیرا امر عدمى از آن جهت كه كمال موجود دیگرى بنوعى استناد به آن پیدا كرده متصف به خیر شده است و همچنین امر وجودى از این نظر كه نقص موجود دیگرى به آن استناد یافته متصف به شر شده است پس خیر بالذات همان كمال وجودى و شر بالذات همان نقص عدمى است مثلا سلامتى خیر بالذات و نبودن میكروب بیمارى‏زا خیر بالعرض است و ضعف و بیمارى شر بالذات و سموم و میكروبها شر بالعرض مى‏باشد .
4 در موجوداتى كه داراى ابعاد و شؤون مختلف یا اجزاء و قواى متعدد هستند ممكن است تزاحمى بین كمالاتشان یا اسباب حصول آنها پدید بیاید البته تزاحم فقط در مورد مادیات قابل فرض است در این صورت كمال هر جزء یا هر قوه‏اى نسبت به خودش خیر است و از آن جهت كه با كمال قوه دیگرى مزاحم مى‏شود براى این قوه شر خواهد بود و برآیند كمالات و نقایص اجزاء و قوى خیر یا شر براى خود آن موجود بشمار مى‏رود این بیان در باره مجموع جهان مادى كه مشتمل بر موجودات متزاحمى هست نیز جارى مى‏شود یعنى خیر بودن كل جهان به اینست كه مجموعا واجد كمالات بیشتر و بالاترى باشد هر چند بعضى از موجودات به كمال مورد نیازشان نائل نشوند و همچنین شر بودن آن به غلبه كمى یا كیفى جهات نقص و فقدان است .
با توجه به نكات فوق مى‏توان نتیجه گرفت كه اولا خیر و شر از قبیل معقولات ثانیه فلسفى است و همانگونه كه هیچ موجود عینى نیست كه ماهیت آن علیت‏یا معلولیت باشد هیچ موجود عینى هم یافت نمى‏شود كه ماهیت آن خیریت‏یا شریت باشد .
ثانیا همانگونه كه علیت و معلولیت و سایر مفاهیم فلسفى قابل جعل و ایجاد نیستند بلكه عناوینى هستند كه عقل از دیدگاههاى معینى از وجودهاى خاصى انتزاع مى‏كند خیریت و شریت هم عناوینى است انتزاعى كه تنها منشا انتزاع آنها را باید در عالم خارج جستجو كرد و نه ما بازاء عینى آنها را .
ثالثا وجود هیچ چیزى براى خودش شر نیست و همچنین بقاء و كمال هر موجودى براى خودش خیر است و شر بودن موجودى براى موجود دیگر هم بالعرض است پس هیچ موجودى نه از نظر ماهیت‏شر است و نه مى‏توان آن را منشا انتزاع ذاتى براى مفهوم شر دانست .
پس آنچه ذاتا منشا انتزاع شر بشمار مى‏رود جهت نقصى است كه در موجودى لحاظ مى‏شود كه شانیت كمال مقابل آن را داشته باشد و به دیگر سخن شر بالذات عدم ملكه خیر است مانند كرى و كورى و بیمارى و نادانى و ناتوانى در برابر شنوایى و بینایى و سلامتى و دانایى و توانایى بنابر این ناقص بودن هر یك از مجردات تام نسبت به مجرد بالاتر یا فاقد بودن هر یك از مجردات هم عرض نسبت به كمالات دیگران را نمى‏توان شرى براى آن بحساب آورد زیرا شانیت واجد شد آن كمال را ندارد .
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2

 

ادامه...

حاصل آنكه: هیچ موجودى نیست كه وجودش ذاتا متصف به شر شود و از این روى شر نیاز به مبدا و آفریننده‏اى نخواهد داشت زیرا ایجاد و آفرینش اختصاص به وجود دارد و این پاسخ نخستین سؤالى است كه در مقدمه مقاله مطرح شد
راز شرور جهان
سؤال دیگر این است كه چرا جهان بگونه‏اى آفریده شده كه داراى این همه شرور و نقایص باشد این سؤال حتى بعد از پذیرفتن اینكه منشا انتزاع شر عدم است نیز مطرح مى‏شود زیرا مى‏توان گفت چرا جهان بصورتى آفریده نشده كه جاى این اعدام را وجودات گرفته باشند .
پاسخ به این سؤال از دقت در ویژگیهاى ذاتى جهان طبیعت بدست مى‏آید توضیح آنكه تاثیر و تاثر موجودات مادى در یكدیگر و تغییر و تحول و تضاد و تزاحم از ویژگیهاى ذاتى جهان مادى است بگونه‏اى كه اگر این ویژگیها نمى‏بود چیزى بنام جهان مادى وجود نمى‏داشت به دیگر سخن نظام على و معلولى خاص در میان موجودات مادى نظامى است ذاتى كه لازمه سنخ وجودهاى مادى مى‏باشد پس یا باید جهان مادى با همین نظام بوجود بیاید و یا اصلا بوجود نیاید اما علاوه بر اینكه فیاضیت مطلقه الهى اقتضاى ایجاد آن را دارد ترك ایجاد آن خلاف حكمت نیز هست زیرا خیرات آن بمراتب بیش از شرور بالعرضش مى‏باشد بلكه تنها كمالات وجودى انسانهاى كامل بر همه شرور جهان برترى دارد .
از یك سوى پدید آمدن پدیده‏هاى نوین در گرو نابود شدن پدیده‏هاى پیشین است و همچنین بقاء موجودات زنده بوسیله ارتزاق از نباتات و حیوانات دیگر تامین مى‏شود و از سوى دیگر كمالات نفسانى انسانها در سایه تحمل سختیها و ناگواریها حاصل مى‏گردد و نیز وجود بلاها و مصیبتها مایه بیدارى از غفلتها و پى بردن به ماهیت این جهان و عبرت گرفتن از حوادث مى‏شود .
اندیشیدن در باره تدبیر نوع انسان كافى است كه به حكیمانه بودن این نظام پى ببریم بلكه اندیشیدن پیرامون یكى از شؤون تدبیر وى یعنى موت و حیاتش نیز كفایت مى‏كند زیرا اگر قانون مرگ و میر بر انسانها حاكم نبود علاوه بر اینكه به سعادتهاى اخروى نائل نمى‏شدند و نیز از مشاهده مرگ دیگران عبرت نمى‏گرفتند اساسا آسایش دنیوى هم به هیچ وجه براى آنان میسر نمى‏گشت مثلا اگر همه انسانهاى پیشین امروز زنده بودند پهنه زمین براى مسكن آنان هم كفایت نمى‏كرد چه رسد به تامین مواد غذائى و سایر لوازم زندگیشان پس براى تحقق چنین خیراتى چنان شرورى ضرورت دارد .
حاصل آنكه اولا شرور و نقایص این جهان لازمه لا ینفك نظام على و معلولى آن است و یثیت‏شریت آنها كه بازگشت به جهات عدمى مى‏كند ذاتا متعلق محبت و اراده الهى قرار نمى‏گیرد و تنها آنها را مى‏توان بالعرض متعلق اراده و ایجاد و قضاء و قدر قلمداد كرد .
ثانیا خیرات جهان بر همین شرور بالعرض غالب است و ترك خیر كثیر براى پدید نیامدن شر قلیل خلاف حكمت و نقض غرض است .
ثالثا همین شرور قلیل و نسبى و بالعرض هم فوائد زیادى دارد كه به بعضى از آنها اشاره شد و هر قدر بر دانش بشر افزوده شود از حكمتها و اسرار این جهان بیشتر آگاه مى‏گردد .
خلاصه
1 انسان در وهله اول مفهوم خیر و شر را از رابطه مثبت و منفى بین رغبتهاى خودش و متعلقات آنها انتزاع مى‏كند .
2 در وهله دوم این رابطه را به هر موجود ذى شعورى با مطلوبها و نامطلوبهایش گسترش مى‏دهد .
3 در وهله سوم ویژگى شعور را نیز از طرف اضافه حذف مى‏كند و مثلا میوه‏دارى را خیر درخت تلقى مى‏نماید .
4 این تعمیم اخیر به گمان بعضى ناشى از نسبت دادن صفات انسانى مانند میل و رغبت به سایر موجودات است و به گمان بعضى دیگر به لحاظ مطلوب بودن و نبودن اشیاء براى خود انسان است ولى از نظر ما نكته دیگرى دارد كه به آن اشاره خواهد شد در شماره 7 .
5 خیر و شر در مورد افعال اختیارى هم بكار مى‏رود كه مربوط به فلسفه اخلاق است .
6 خیر و شر به دو قسم بى‏واسطه و باواسطه تقسیم مى‏شود مثلا حیات خیر بى‏واسطه و اسباب ادامه حیات خیر باواسطه بشمار مى‏رود .
7 میلها و رغبتها شاخه‏هایى از حب ذات و وسایلى براى تامین بقاء و كمال ذات هستند و از این روى مى‏توان مطلوب و نامطلوب اصیل را كمال و نقص دانست و آن را به هر كمال و نقصى تعمیم داد .
8 این تحلیل و تعمیم از نظر فلسفى ضرورت دارد زیرا حیثیت مطلوب و نامطلوب كه نسبت به انواع و افراد موجودات فرق مى‏كند موضوع بحث فلسفى نیست .
9 گاهى یك امر عدمى بواسطه اینكه جزئى از علت تامه براى پیدایش خیرى محسوب مى‏شود متصف به خیریت مى‏گردد نیز گاهى یك امر وجودى بسبب اینكه مزاحم و مانع از خیر دیگرى مى‏شود متصف به شریت مى‏گردد اما این اتصافات بالعرض است و خیر بالذات همان كمال وجودى و شر بالذات همان نقص عدمى مى‏باشد .
10 ممكن است چیزى براى قوه‏اى خیر و براى قوه دیگرى شر باشد و در این صورت برآیند خیرات و شرور قوى خیر یا شر آن موجود خواهد بود این جمع‏بندى در مورد كل عالم نیز جارى است .
11 خیر و شر از معقولات ثانیه فلسفى است و جعل و ایجاد به آنها تعلق نمى‏گیرد و در حقیقت منشا انتزاع خیر كه همان وجود است متعلق جعل و ایجاد مى‏باشد .
12 وجود و بقاء و كمال هیچ موجودى براى خودش شر نیست و شر بودن موجودى براى موجود دیگر هم از یك سوى نسبى و از سوى دیگر بالعرض است پس نه ماهیت و نه وجود هیچ موجودى ذاتا متصف به شر نمى‏گردد .
13 شر عدم ملكه خیر است و از حیثیت نقص موجودى كه شانیت واجد شدن كمال مقابل آن را دارد انتزاع مى‏شود .
14 با توجه به عدمى بودن شر روشن مى‏شود كه شرور نیازى به آفریننده ندارند .
15 دگرگونى و تزاحم از ویژگیهاى ذاتى موجودات مادى و لازمه نظام علیت‏خاصى است كه بر آنها حكمفرما مى‏باشد و از این روى شرور نسبى و بالعرض قابل انفكاك از جهان مادى نیستند .
16 براى اینكه شرى بوجود نیاید بایستى جهان ماده خلق نشود ولى خلق نكردن آن موجب تفویت‏خیرات و كمالاتى است كه قابل تحقق در آن مى‏باشد .
17 خیرات جهان مادى بمراتب بیش از شرور آنست و تنها كمالات انسانهاى كامل بر همه شرور جهان برترى دارد .
18 ترك ایجاد جهان مادى از یك سوى خلاف فیاضیت مطلقه الهى و از سوى دیگر خلاف حكمت الهى است زیرا ترك خیر كثیر براى اجتناب از شر قلیل نقض غرض و خلاف حكمت است .
19 شرور نسبى و بالعرض به لحاظ شریت و نقص و جهات عدمى مورد تعلق اراده الهى قرار نمى‏گیرند بلكه جهات خیر و كمال آنها است كه متعلق اراده الهى واقع مى‏شود .
20 افزون بر این وجود نقایص و شرور فواید فراوانى دارد كه از جمله آنها فراهم شدن زمینه تكامل براى انسانها از راه تحمل سختیها و بلاها و از راه پند گرفتن از حوادث است.
استاد محمد تقي مصباح يزدي- آموزش فلسفه،جلد2

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
درباره ما
Profile Pic
وبلاگ کاروان کربلا مجموعه ی پژوهش های اینجانب در زمینه های سیاسی و اجتماعی و مذهبی و... می باشد.
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 32
  • کل نظرات : 4
  • افراد آنلاین : 4
  • تعداد اعضا : 1
  • آی پی امروز : 10
  • آی پی دیروز : 55
  • بازدید امروز : 12
  • باردید دیروز : 56
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 68
  • بازدید ماه : 137
  • بازدید سال : 1,630
  • بازدید کلی : 12,368
  • کدهای اختصاصی
    درد دل با امام زمان

    دوستان عزیز درد دلهایتان را از طریق زیر بفرستید...